Spot

Spot

Noun: اسم: لکه، خال

Verb: فعل: معلوم کردن، مسافت یابی کردن

to ​see or ​notice someone or something, usually because you are ​looking hard

Example:

The ​police spotted him driving a ​stolen ​car

پلیس او را در حال رانندگی با یک خودروی دزدی ردیابی کرد

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

Want to join the discussion?
Feel free to contribute!

پاسخ دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *